اگر آن ماه مهربان گردد


غم دل غمگسار جان گردد

آنکه چون نامش آورم به زبان


همه اجزای من زبان گردد

ور کنم یاد ناوک چشمش


مو بر اعضای من سنان گردد

چون کنم نقش ابرویش بر دل


قد چون تیر من کمان گردد

مه ز شرم جمال تو هر ماه


در حجاب عدم نهان گردد

یارب، این آسیای دولابی


چند بر خون عاشقان گردد

چون دلم با غم تو گوید راز


در میان خانه ترجمان گردد

چون ز لعلت سخن کند خسرو


شکر از منطقش روان گردد